دلی پر از درد
مادربزرگ بسیار مهربان است ،وقتی کنارش می نشینم از سختی های زندگی اش می
گوید، از زمان شاه و اربابی وخان وظلم وستم های آن ها، از اینکه دست پخت
خوبی داشت و آشپز مشهوری بود، او اهل روستای فرتان خراسان شمالی است،از خان
های آن زمان می گوید که مردم همه زیر دست آن ها کار می کردند و لقمه نانی
می گرفتند،از اینکه برای دست پخت خوبش مجبور بود در خانه خان روستا غذای
خان و خانواده اش را مهیا کند و اگر نمی کرد ،شوهر کارگرش را از کار بی کار
می کردند،می گوید همیشه در خانه ام بروی فقرا باز بود الان هم دست کریمانه
ای دارد ، ودلی پراز درد از ظلم خان ها ،از شوهر مظلومش که کتک خورده
داماد خان بود و به خاطر دفاع از خود، از ترس ظلم آن ها ،شش ماه به گرگان
فراری شد....آری مادربزرگ حرف ها دارد و دلی
سوزان...............................