مسئله کتاب آیات
شیطانی(7) کاری حساب شده برای زدن ریشه دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت
است. یقیناً اگر جهانخواران میتوانستند، ریشه و نام روحانیت را میسوختند ولی
خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و إنشاءالله از این پس نیز
خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان
معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و
تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و
اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشه
دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و
مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای
خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسول اللّه. آیا
در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتی که از
نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربهزدن انتخاب نمود، یکی
راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید
چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار
جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر
شده است تا جایی که دخالت در سیاست دونشان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت
وابستگی به اجانب را به همراه میآورد، یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم
برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به
روحانیت زده است، هرگز، ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته ، به مراتب کاریتر از
اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است،
بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام
میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که
پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده
است.
وقتی شعار جدایی دین از
سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً
فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست «و» حکومت دخالت
نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی
قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی
کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر
کس کج راه میرفت متدینتر بود. یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و
شرک بهشمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب
نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند
ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر
مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود. علمای دین باور
در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ
اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر
آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود
به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین
قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عده
ای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه
گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها
و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به در میرفت، ترویج تفکر شاه سایه خداست و یا با
گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و
مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر،السلام - باشعار
گمراهکننده حکومت قبل از ظه
طل است و هزاران إن
قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و
تبلیغات جلوی آنها را گرفت، تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند
وسیلهاش را آماده نمود.
علما و روحانیت متعهد
سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و
به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم
خورد. در 15خرداد42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود
مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و
مقدسمآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از
باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. در آن زمان روزی نبود که حادثهای
نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت
تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند،
میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و
نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای
ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر
این خیانت بزرگ را هموار مینمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه
خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است
و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت
امیرالمؤمنین - علیه السلام - که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم
و ذائقه ها را
بیش از این تلخ نکنم. شادی روح امام وشهداءصلوات