امام خامنه ای وشکنجه ساواک
چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ق.ظ
در زندان گروهبان و آرایشگر به اجبار محاسن آقا را کوتاه کردن
یکی از شکنجه گران کف پای آقا را به شدت شلاق زد و آن قدر به شلاق زدن ادامه داد تا (شکنجه گر) از کت و کول افتاد.
شکنجه گر دوم شلاق را به دست گرفت و پس از دقایقی شلاق را کنار گذاشت و نفر سوم شکنجه را اغاز کرد و نفر سوم هم از این کار خسته شد و نفر چهارم وارد عمل شد…
گویی هر شش هفت نفری که در اتاق بودند ، وظیفه داشتند پس از خستگی نفرات دیگر به کار انها (شکنجه دادن زندانی) ادامه دهند.گاهی شلاق خیس شده و بر بدن آقا می خورد ، ایشان در این باره می گویند : ” در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آن قدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم”
آقا بی هوش شد ، این موضوع پیش از این نیز در گفت و گوی ایشان و هم سلولی ها عنوان شده بود و آقا گفته بود که در صورتی که شکنجه من ادامه یابد به دلیل ضعف معده فورا بیمار شده و احتمالا از هوش خواهد رفت.
هم سلولی ها در این باره گفته بودند که ساواک با حربه های خود شما ره به هوش خواهد آورد و …
برای به هوش اوردن آقا آب به صورتش زده و همچنین آبی به پاهایش هم زدند. شکنجه دوباره ادامه یافت و پس از مدتی شکنجه گران پا بند را باز کرده و آقا مسیر محل شکنجه تا سلول را با پاهای زخمی پیمود.
قبل از خروج ایشان از اتاق ، شکنجه گر به ایشان گفته بود : “به سلولت برگرد، اما به زودی دوباره به اینجا خواهی آمد تا بالاخره اعتراف کنی…”
چند روز گذشت و زمان بازجویی فرارسید .
تفاوت هایی بود که میان این بازجویی و بازجویی های قبل ، این بارهمه سوالات را در دو خط خلاصه کرده از ایشان پرسبده بودند : شرح فعالیتهای سیاسی خود را بنویسد و بگوید چه نوع کتابها و نشریاتی مطالعه میکند و فعالیتهایی که به نفع خمینی داشته و دارد چیست و آیا ارتباط با دستههای سیاسی دارد یا نه؟
ایشان نیز در پنج صفحه ، از آغاز فعالیتهایش از تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، هر آنچه که برای ساواک کشف بود، تا آخرین دستگیریاش را نگاشت.
ایشان در اخرین جمله نوشته بود : ” فکر میکنم وظیفهام آن است که از اسلام هر چه بیشتر درک کنم و تا آنجا که میتوان و میباید اصول اعتقادی و معارف الهی را در حوزه امکان و قدرت خود منتشر سازم و در برابر دشمنان فکری که از دشمنان سیاسی آن خطرناکتر و درندهترند و دفعشان واجبتر است، حصاری از منطق و استدلال بکشم. این است کار من و راه من”
سوالاتی که در بازجویی های دیگر از ایشان پرسیده بودن و جواب های جالب ایشان جالب به شرح زیر بود :
ارتجاع چیست؟ مرتجع کیست؟
ایشان در جواب، ارتجاع را در معنی لغوی «عقب گرد کردن» و در اصطلاح به معنای «عقب گرد کردن در مسائل سیاسی و اقتصادی» معنا کرده بودند و مرتجع واقعی در ایران را شاه معرفی کرده بودند. به خاطر این که کشور را از نظر سیاست، در وضعیت عقب نگه داشته است، در حالی که حتی مصری ها نیز هواپیما میسازند.
سپس ایشان را به شکنجه گاه تهران فرستاده بودند. بعد از مدتی، دوباره ثابتی [از مقامات ارشد ساواک]، همان سؤالها را از ایشان پرسیده و ایشان هم گفته بود که در زاهدان به این سؤالات پاسخ دادم. قبل از این مکالمات، شنبه یا یکشنبه را نوشته بودند که خامنهای حال پاسخ دادن ندارد. مشخص میشود که ایشان را آنقدر اذیت [و شکنجه] کرده بودند که حتی توان حرف زدن نداشته است. در ادامه نوشته بود: وقتی بهبود یافت از او بپرسید.
بعد از بهبودی که از او سؤال میکنند، ایشان میگویند: «در زاهدان جواب دادهام.» دوباره از او میپرسند: «نمی شود، باید مفصل پاسخ دهی» و ایشان دوباره همان پاسخ را میدهد [و شاه را مرتجع میخواند].
در زندانی که آیت الله خامنه ای در ان بود ۹ زندانی دیگر هم حضور داشتند ، یکی از انها سیدعباس موسوی قوچانی بود.
..
۹۴/۰۹/۱۱